Android...سرزمین آندروید
دنياي دانلود انواع برنامه موبايل و نرم افزار وكتاب موبایل ،کتابهای اموزشی و مطالب اموزشی...
روزی تصمیم گرفتم که همه چیز را رها کنم .شغلم را دوستم را مذهبم را زندگی ام را. به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم.به خدا گفتم آیا میتوانی دلیلی برای ادامه زندگی برای من بیاوری و جواب او مرا شگفت زده کرد. او گفت آیا درخت سرخس و بامبو را میبینی؟ پاسخ دادم: بلی فرمود هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم به خوبی از آنها مراقبت کردم و به آنها نور و غذای کافی دادم.دیر زمانی نپاییدکه سرخس تمام زمین را فراگرفت اما از بامبو خبری نبود .من از او قطع امید نکردم.در دومین سال بعد سرخسها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبو خبری نبود.من بامبو را رها نکردم .در سالهای سوم و چهارم هم بامبوها رشدی نکردند.اما من باز هم از آنها قطع امید نکردم .در سال پنجم جوانه ی کوچکی از بامبوها نمایان شد اما در مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گدشت شش ماه ارتفاعش به صد فوت رسید. پنج سال طول کشید تا ریشه های بامبو به اندازه ی کافی قوی شوند ریشه هایی که بامبو را قوی میساختند و آنچه را که برای زندگی به آن نیاز داشتند فراهم می ساختند. خداوند میفرماید:آیا میدانی که در تمام این سالها که تو درگیر مبارزه با مشکلات و سختیها بودی ریشه هایت را مستحکم می ساختی.من در تمام این مدت تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم. هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن و بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند و هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنند.زمان تو فرا خواهد رسید تو نیز رشد میکنی و قد میکشی. از او پرسیدم من چقدر قد میکشم؟ در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد کرد؟ جواب دادم:هر چقدر که بتوانم گفت:تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی هر چقدر که بتوانی نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند حالا دیدید که موافق موافق موافقم...پس دل دل نکن... لینک کن... |
||
|