Android...سرزمین آندروید
دنياي دانلود انواع برنامه موبايل و نرم افزار وكتاب موبایل ،کتابهای اموزشی و مطالب اموزشی...
خواربار فروش گفت: لازم نیست خودم میدهم لیست خریدت کو؟ زن گفت : اینجاست. - لیست ات را بگذار روی ترازو به اندازه ی وزنش هر چه خواستی ببر! زن با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت. همه با تعجّب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت. خواربارفروش باورش نمیشد. مشتری از سر رضایت خندید. مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد کفه ی ترازو برابر نشد، آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند. در این وقت ، خواربار فروش با تعجّب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است. کاغذ لیست خرید نبود ، دعای زن بود که نوشته بود : ای خدای عزیزم تو از نیاز من با خبری، خودت آن را برآورده کن.
تو رو خدا اگه یه جا یه گدایی دیدین اگه دارین هزارتومان اگه کم دارین صدتومان واگه ندارین دعا کنین اگه دفعه ی دیگه دیدینش داشته باشین که بدینش نه با اخم وبایه متلک بنده ی خدارو ناامید کنین اخه خدا ثروت اونو توی ثروت شما هاگذاشته یاعلی شیعه......................
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند حالا دیدید که موافق موافق موافقم...پس دل دل نکن... لینک کن... |
||
|